آخرین اخبار
- آیا واقعیتهای اقتصاد با افزایش نرخ ارز همخوانی دارد؟
- آپدیت بزرگ اندروید در دسترس همه قرار گرفت
- افزایش ۳۵ درصدی مزد کاهش قدرت خرید کارگران را جبران نکرد
- کسر از حقوق این افراد لغو شد
- ۱۳ زبان و گویش ایرانی در معرض نابودی است!
تاریخ : امروز جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳
همدلی از همزبانی بهتر است
ایتنانیوز: کمیسیون آموزش، تحقیقات و فناوری مجلس شورای اسلامی طرح تدریس زبانهای محلی و قومی در مدارس و دانشگاهها و طرح حمایت از نظام آموزشی و تحقیقاتی کشور را بررسی میکند و نماینده مردم رشت درباره نتایج این بررسی گزارشی در اختیار خبرگزاریها قرار میدهد.
حق تدریس به زبان مادری در ایران وجود ندارد؟ آیا ترک و عرب و کرد و بلوچ حق ندارند به زبان مادری خود آموزش ببینند و و با زبان خود در فضاهای آموزشی رسمی آشنا شوند؟ در کلاسهای درس این قومیتها چه میگذرد و کودکان با زبان مادری غیر از فارسی، طی چه فرآیندی مجبور به آموزش زبان فارسی برای ادامه تحصیل میشوند؟ تمام این پرسشها با دیدن این خبر در ذهن مخاطبان ایجاد میشود و این نوشته تلاشیست برای پاسخ گفتن به آنها.
به واسطه نسبتهای خانوادگی از سوی مادر، آشنایی محدودی با وضعیت کودکان ترک در مدارس دارم؛ کودکانی که تا سن و سال مدرسه عموما فارسی را میفهمند و اما به این زبان سخن نمیگویند، به مرور و به اجبار در فضای پیشدبستانی و سالهای اولیه تحصیل در مدرسه فارسی را میآموزند و در سنین بالاتر دیگر تلاش میکنند در فضاهای رسمی به زبانه ترکی سخن نگویند.
این اصل که بایستی یک زبان به عنوان زبان رسمی در هر کشوری معرفی شود، برای این است که در کشوری که چند زبان وجود دارد و مردم اقوام مختلف هرکدام به زبان خود صحبت میکنند، باید زبانی وجود داشته باشد که همه آن را فهمیده و قادر به صحبت کردن با آن باشند. شاید قبل از سالها و رشد مدرنیته و گسترده شدن دایره ارتباطات همه افراد جامعه، انتخاب این زبان مشترک لزومی نداشت. از زمانی که ارتباطات میان اعضای جامعه در سراسر کشور بیشتر شد، این گستردگی و شرایط مختلف تحصیل، تجارت و حتی روابط عمومی لزوم استفاده از آثار علمی مشترک و زبان مشترک را تبدیل به یک ضرورت و امری بدیهی کرد.
در پاسخ به این پرسش که چرا در کشور ما این زبان مشترک لازم و بدیهی، باید فارسی باشد، به یک حقیقت اشاره باید کرد؛ پرگویشترین زبان بین اقوام ایرانی، زبان فارسی بوده و هنوز هم هست، پس زبان فارسی بهعنوان زبان رسمی کشور انتخابی باز هم بدیهی و مناسب بوده و هست.
در برخی کشورها از آنجایی که وجود یک زبان مشترک ضروری بود، استعمار از این فرصت استفاده کرده و زبان خود را برای مستعمرات به عنوان زبان مشترک بین آنها معین کرده است؛ در برخی از کشورهای تحت استعمار پادشاهی انگلستان، زبان انگلیسی، در برخی کشورها زبان فرانسوی یا اسپانیولی و پرتغالی، زبان رسمی و واحد کشور است، با اینکه در برخی از آنها همچون هندوستان، زبان رسمی با زبان مردم کوچه و خیابان تفاوت دارد.
در چنین شرایط و روزگاری، اقوام مختلف چارهای نداشتند و باید یک زبان را برای تعاملات مشترکشان انتخاب میکردند، البته که این انتخاب به استعمارگران و حاکمان واگذار میشد. در کشور ما حتی از گذشته دور هم تمام نویسندگان و شاعران ایرانی یا به زبان فارسی نوشتهاند و یا پس از اسلام به زبان عربی. «ابوریحان بیرونی» درباره زبانها گفتاری دارد؛ «من زبان مادری و زبان فارسی و زبان عربی بلد هستم، به زبان مادری خود اثری ندارم، به زبان فارسی اشعاری نوشتهام و اما کتابهای علمی خود را به زبان عربی مینویسم».
بنابراین انتخاب زبان فارسی به عنوان زبان رسمی کشور به دلیل آشنایی با این زبان در اکثر قریب به اتفاق مناطق کشور است و این مساله هیچ ارتباطی به فارسیسازی اقوام غیرفارس و یا حرکت انحصارگرایانه ندارد. هیچگاه منطقهای آذرینشین مثل تبریز یا اردبیل یا ارومیه و یا زنجان با یادگیری زبان فارسی در مدارس تبدیل به منطقه فارسنشین نمی گردد، که اگر اینگونه بود میبایست از دهها سال قبل و از دهه اول قرن شمسی حاضر که زبان رسمی برای کشور تعیین گردید، این مناطق تبدیل به مناطقی
فارسنشین میشدند.
*حق یادگیری
زبانهای غیرفارسی
درباره ی حق یادگیری زبانهای غیرفارسی، نه به تازگی که سالهاست مباحثی مطرح میشوند. تقریبا همه پذیرفتهایم که میبایست یک زبان به عنوان زبان رسمی در هر کشوری معرفی شود و در کشوری که چند زبان وجود دارد و مردم اقوام مختلف هرکدام به زبان خود صحبت میکنند، باید زبانی وجود داشته باشد که همه آن را فهمیده و قادر به صحبت کردن و ارتباط برقرار کردن با یکدیگر باشند. حال اگر با این وجود، در مناطق مختلف کشور به جای یادگیری آیین نگارش فارسی، اقدام به تعلیم زبانهای محلی شود، آیا این مساله با مبنا و فلسفه تاسیس زبان رسمی کشور در تناقض و تضاد است؟
آموزش زبانهای دیگر غیر از فارسی در مدارس مناطقی با گویش و همان زبان خاص، از نظر برخی افراد کار بیهوده و تلف کردن عمر این دانشآموزان بود، با این استدلال که یاد دادن زبانی که مردمان و کودکان این مناطق بهتر از دیگران صحبت میکنند، تحصیل حاصل و کار پوچی است. در برابر این تفکر باید توضیح داد که برای حفظ و نگهداری از زبانها و گویشهای موجود در میان اقوام ایرانی، بررسی نکات و قواعد این زبانها و ثبت آنها ضروریست و این زبانها به عنوان میراث فرهنگی ناملموس آنقدر باارزش و حتی محبوب هستند که بسیاری تمایل به پژوهش و یادگیری آنها داشته باشند.
درباره رسمیت دادن به زبانهای غیرفارسی اقوام ایرانی نظرات دیگری هم ارایه شده که برخی معتقد هستند این خواسته در برخی از دانشگاهها وگرایشها اجابت و اجرایی شده و در سیاستهای دولت و وزارت علوم نیز وارد شده است و تا همین حد برای حفظ این ارزش و ارضای نظر متمایلان به این زبانها کافیست؛ مثلا در دانشگاه تبریز گرایشی تحت عنوان آذربایجانشناسی تعریف و تاسیس شده که در آن رشته، واحدهایی درسی در رابطه با گویش آذری تصویب شده است. در پاسخ به این نوع نگاه باید بنویسیم که امکان تحصیل و پژوهش زبانی که در چندین نقطه از کشور؛ گویش میشود، چرا باید تنها در یک دانشگاه خاص صورت گیرد و چرا نباید افرادی در گروههای سنی و اجتماعی متفاوت بتوانند این زبان را بیاموزند و یا در جلسات تخصصی به پژوهش آن بپردازند؟
از طرفی برخی معتقد هستند که درباره اصول حقوقی و قانونی که تفسیر تعابیر قانونیاند، نیازمند نگاه حقوقی و نه احساسی هستیم و گزارههای حقوقی را نمیتوان همانند سایر متون بدون توجه به معانی متعارف در امر قانوننویسی تفسیر کرد. آنها میگویند که شهرت برخی تفاسیر غیررسمی در سطح جامعه باعث ایجاد نوعی بدبینی و شیوع اختلافات اساسی میان اقوام ایرانی میشود؛ از جمله این تفاسیر غیررسمی و غیرعلمی، تفسیر رایج ولی اشتباه از اصول ۱۵ و ۱۹ قانون اساسی است. اصل ۱۵ قانون اساسی به مقوله کاربرد زبانهای محلی اقوام ایرانی پرداخته و تدریس ادبیات آنها را در کنار زبان فارسی جایز دانسته است. از سوی دیگر اصل ۱۹ نیز هرگونه امتیاز و برتری بین اقوام ایرانی را نفی کرده و بر تساوی حقوق آنها تأکید دارد. در ادامه میپرسند که از کجای این اصول، الزام دولت به تدریس زبانهای محلی در مدارس و نه دانشگاهها استنباط میشود؟ باید پاسخشان داد که از کجای این اصول ممانعت از تدریس زبانهای محلی چه در مدارس و چه در دانشگاهها استنباط شده است؟!
آخرین فراز اصل ۱۵ از جواز تدریس ادبیات و نه از الزام آن سخن به میان آورده است. برخی بهانه میآورند که ادبیات جزیی از زبان به حساب میآید و نه همه آن، پس از عبارت پایانی اصل ۱۵ حتی این را نیز نمیتوان نتیجه گرفت که قانون اساسی جواز تدریس زبانهای محلی را در مدارس رسمی صادر کرده است! بدین سان است که در گذر سالیان و با غلبه چنین تفکراتی در اجرای قوانین رسمی کشور، زبانهای ارزشمند اقوام ایرانی در حاشیه قرار گرفتهاند و جایگاه واقعی خود را از دست دادند.
وقتی زبانی به عنوان زبان رسمی معرفی میگردد، برای این است که زبانی وجود داشته باشد تا همه اعضای جامعه آن را فهمیده و قادر به صحبت کردن و برقراری ارتباط با یکدیگر باشند و هدف، نزدیک شدن اقوام با زبانهای مختلف به یکدیگر است و نه دور کردن آنها از هم. با محدود کردن پژوهش و آموزش زبانهای محلی به یک دانشگاه و یک رشته اما، اقوام مختلف کشور دارند از هم و از اصالت خود فاصله میگیرند و نتیجه چیزی جز تفرقه و آشفتگی زندگی شخصی و اجتماعی افراد نخواهد بود.
شورای عالی انقلاب فرهنگی در گذشته به منظور انسجام و صیانت از وحدت ملی و عناصر ارزشمند فرهنگ و تمدن ایران اسلامی و تقویت بنیانهای این فرهنگ و تمدن، مصوبهای با موضوع تدریس دو واحد درسی زبان و ادبیات مربوط به زبانها و گویشهای بومی در دانشگاهها داشته است. بر اساس آن مصوبه به وزارتخانههای علوم، تحقیقات و فناوری، بهداشت، درمان و آموزش پزشکی و دانشگاه آزاد اسلامی اجازه داده شد دو واحد درسی زبان و ادبیات مربوط به زبانها و گویشهای بومی ایرانزمین شامل آذری، کردی، بلوچی و ترکمن در دانشگاههای مراکز استانهای مربوط به صورت اختیاری پیشبینی و ارایه شود. این گامی بود به سوی حفظ ریشههای فرهنگی اقوام و ایجاد فضایی سازنده برای تمام افراد جامعه، بهصورت برابر.
به تازگی هم از خانه ملت خبر رسیده که اعضای کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس نشست تخصصی داشتند که بررسی طرح اجرای اصل ۱۵ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران یا همان قانون تدریس زبانهای محلی و قومی در مدارس و دانشگاههای کشور دستور کار پایانی کمیسیون آموزش در این نشست بود.
«محمدرضا احمدی سراوانی»، نماینده مردم رشت درباره این خبر گفت: قرار شد برای زنده نگاه داشتن آداب، رسوم، ضربالمثلهای محلی و قومیتها، زبانهای بومی و محلی در مدارس و دانشگاهها تدریس شوند. همچنین در این جلسات درباره طرح رایگان شدن اینترنت برای دانشآموزان مناطق محروم و حتی معلمان در کمیسیون آموزش و تحقیقات طرح بحث شد و در نهایت مصوب شد که دانشآموزان به اینترنت و تجهیزات آموزشی دسترسی رایگان داشته باشند.
زبان ما با تکتک کلماتش، با آوا و لحن واژگان و حروفش، با معانی نهفته در مثلها و قصههایش، در جان و ذهن ما ریشه دارد و شاید بهتر باشد که بگویم ما در زبان و گویش خود ریشه کردهایم. بریدن و رفتن از زبان مادری به زبانی دیگر، حتی اگر زبان رسمی کشور، یعنی جدا شدن از این ریشهها و یعنی سردرگمی آدمها در میانه کارزار این روزگار. فرصت جستن و فهم زبان مادری شاید راه نجاتی شود، برای آنان که میخواهند بهتر بروند این مسیر را، اما پای رفتنشان را گرفتهاند./روزنامه خبر شمال